“اگر کسی میخواهد کربلا را ببیند، بگذارید خانواده مرا ببیند. در خانواده ما هیچ مردی برای دفن کشتهشدگان باقی نمانده است. پس از آن ما شش خواهر تصمیم گرفتیم که خود تابوت برادران و اقوام خود را حمل کنیم”.
این گفتههای معصومه یعقوب علی است که تنها برادرش، محمد صدیق و چهار نفر از بستگانش در میان ده کارگر معدن بودهاند که روز شنبه (۱۳ جدی – 2 جنوری) توسط گروه تروریستی داعش در منطقه مچ ایالت بلوچستان پاکستان کشته شدند.
دستکم ده کارگر معدن که همه از قوم هزاره بودند، توسط افراد مسلح ناشناس کشته شدند. نزدیکان قربانیان در مسیر غربی شهر کویته، مرکز ایالت بلوچستان تحصن اعتراضی کرده و آنان اصرار دارند تا زمانی که خواست شان برآروده نشده، اجساد کشته شدگان را دفن نخواهند کرد.
وزارت خارجه افغانستان اعلام کرده که از میان ۱۰ کارگر معدن که در روزهای گذشته در حمله افراد مسلح در ایالت بلوچستان پاکستان کشته شدند، هفت تن آنها شهروندان افغانستان بودند.
پنج نفر از این کشته شدگان متعلق به یک خانواده و از بستگان نزدیک هم هستند.
معصومه یعقوب علی که در این تحصن اعتراضی حضور دارد به بیبیسی گفت که پنج نفر از اعضای خانواده او، از جمله تنها برادرش به طرز وحشتناکی کشته شدهاند.

معصومه یعقوب علی به شمول برادر، پنج تن از نزدیکانش در این حادثه کشته شدند
تنها برادر معصومه سرپرست شش خواهر، همسر، پدر و دو فرزندش بود. بستگان دیگر معصومه عبارتند از احمدشاه ۱۸ ساله، دو عموی او شیر محمد ۲۰ ساله و محمد انور ۳۰ ساله و پسر عمویش محمد احسن.
معصومه دانشجوی سال سوم دانشگاه است، او میگوید: “من می خواهم از مسوولان دولتی ایالت بپرسم که این چه نوع ایالتی است که در آن در روز روشن مردم به طرز بیرحمانهای به قتل رسیدهاند و پس از آن هیچ اتفاقی نمیافتد به جز اظهار تسلیت در رسانهها”.
“من میگویم اگر واقعا عدالتی در کار است … اگر این واقعا یک کشور مسلمان است … اگر این واقعا دولتی است، مجرمان این حادثه باید فورا طبق قانون مجازات شوند. آنها را به صحنه بیاورید. تا کی ما میخواهیم اجساد مردم خود را تحویل بگیریم؟”.

محمد صادق
معصومه با اشاره به برادرش محمدصادق گفت: “پدر من پیر است.” برادر من تنها نان آور شش خواهر، پدر پیر، همسر و دو دخترش بود. او برای تامین زندگیاش کیلومترها دور از زادگاهش سفر کرده بود”.
“برادرم و سایر بستگانم که کشته شدند، هیچ ارتباطی با سیاست نداشتند. آنان در هنگام کار در تونلها حتا نمیدانستند که روز است یا شب. بارها اتفاق افتاده بود، وقتی برادرام بعد از کار تماس میگرفت، میگفت وقت عصر است، باید نماز بخوانم، اما در واقع قسمتی از شب گذشته بود”.
او میگوید: “خواهران بزرگترم اغلب به برادرشان میگفتند که ما به اندازه کافی درس خواندهایم. اجازه دهید ما نیز کار کنیم”. جواب برادرش این بوده که نه، شما باید خوب درس بخوانید تا آینده شما مصون باشد. خواهرانش به او میگفتند که تاکی کارگری خواهی کرد و او میگفت: “من میتوانم کار کنم و آنقدر کار میکنم تا هر ضرورت شما را براورده سازم”.
معصومه یعقوب علی میگوید که برادرش کارگر ساده معدن بود اما او آنقدر سخت کار میکرد که همه نیازهای خانوده از جمله هزینه آموزش آنان را تامین میکرد. “برادر و پدرم حساب بانکی نداشتند اما با تلاش او همه مشکلات ما حل میشد”.
وی گفت: “به همین ترتیب، پسران خالهام، پسران مامایم، برادرزادههای کوچکم امید و حمایتگر خانوادههای شان بود که با کشته شدن آنان خانوادههای شان امید و پشتیبانان شان را از دست دادند.

احمد شاه ۱۸ ساله یکی از قربانیان بود
پیرمردی که فقط دستش به آسمان بلند است
در میان نزدیکان قربانیان، پیرمردی کنار یک تابوت نشسته و دایما گریه میکند. تلاش میکند که چیزی بگوید ولی گریه امان نمیدهد. وقتی روزنامه نگاران از او در مورد مرگ عزیزانشان میپرسند، او به جزییات توضیح میدهد و دست را به سمت آسمان بلند میکند و از خدا عدالت میخواهد.
سایر اعضای خانواده نیز چنین حالتی دارند.
حمیده فدا، فعال جامعه مدنی هزاره که در این تحصن شرکت کرده بود به بیبیسی گفت که افراد مسلح چشم و دست این کارگران را از پشت بسته و گلوهایشان را بریده بودند.
آریاتودی – بخش حقوق بشر